سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : محمدحسین ملکیان
نوع شعر : مدح و ولادت
وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
قالب شعر : غزل مثنوی

چهره انگار… نه، انگار ندارد، ماه است            این چه نوری‌ست که در چهرۀ عبدالله است؟

این چه نوری‌ست که تاریکی شب را برده            دل مـرد و زن اقــوام عـرب را بُـرده


این چه نوری‌ست که پُر کرده همه دنیا را            راهـی مـکـه نـموده‌ست یـهـودی‌ها را

جریان چیست؟ فقـط اهل کتاب آگاهـند            همه انگشت به لب خیره به عبداللهـند

همه حیرت زده، نوری که معما شده است            چند وقتی ست که در آمنه پیدا شده است

شور تا در دل انس و ملک و جن افتاد            چـارده کـنـگـره از کـاخ مـدائن افـتـاد

غیر از این هر خبری بود فراموش شد و            ناگـهـان آتش آتـشـکـده خـاموش شد و

طـالـع نـیـک امـیـران جـهـان بـد افتاد            ته جـام همه‌شان عکـس مـحـمد افـتاد!

طفل همراه خودش بوی خوش گل آورد            مـثـنـوی رام شد و رو به تـغـزل آورد

چهـره آرام، زبان نـرم، قـدم‌ها محـکـم            قامتی راست، تنی معـتدل، ابرویی خم

گـفتم ابرو، نه! دو تا قـوی سیاه عاشق            که لب سـاحـل امـن‌ند ولی دور از هـم

لـب بـــالایــی او آب بــقــاء کـــوثـــر            لـب پــائــیـنـی او آب حــیــات زمــزم

دست، تفـسـیرگر خیـرالامـور اوسطها            آنچه کرده ست کرامت نه زیاد است نه کم

چون «لما» زینت «لولاک خلقتُ الافلاک«            هم نگین است به انگشت فلک هم خاتم

دخـتـرش از سه زن برتر عـالـم برتر            هـمسرش هم رده با آسیه است و مریم

قدر او را ولی افسوس که «من لم یعرف«            علم او را ولی افسوس که «من لم یعلم«

هرچه گفـتیم کم و منزلتش بیشتر است            پیش او خوارترین معجزه شق القمر است

هرکه با نیـتی از عـشق محـمـد دم زد            »دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد«

محرم راز، علی باشد و باشد کافی‌ست            جمع دست علی و دست محمد کافی‌ست

و علی معنی « اکملت لکم دینکم» است            شاهد گـفـتۀ من خـطـبۀ قرای خُم است

منـکـران شـاهد عـیـنی غـدیرند! دریغ            سـنـد بیـعـت خود را بپـذیـرند؟! دریـغ

بـاز از خـصلت او با دگـران می‌گـوید            آنچه در بـاطن او دیـده عـیان می‌گوید

پیش پیری که به جنگاوری‌اش می‌بالد            از جـوانـمردی سردار جـوان می‌گوید

«سود در حُبّ علی است و زیان در بغضش«            با عرب باز هم از سود و زیان می‌گوید

حرف این است: « فهذا عـلیٌ مولاکم«            یک کلام است که با چند بیان می‌گوید

نقد و بررسی